کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

تـا که یـاد غـم هـجـر پـدرش می‌افـتـاد           سخـتی راه سـفـر از نـظـرش می‌افـتاد

تب که می‌کرد ز تاب و تب زهرا می‌سوخت           گریه می‌کرد و چنین پلک ترش می‌افتاد


تا که ضجّه به نـماز شب زینب می‌زد           از نماز شب و اشک سحـرش می‌افتاد

دور او یـکـسـره بــودنـد بـرادرهـایـش           گرچه در کوچه و برزن گذرش می‌افتاد

کـوفـه و صحـنـۀ بازار مجـسـم می‌شـد           هر زمان شاخه گلی دور و برش می‌افتاد

یاد سرنیـزه و آن محمل خونی می‌کرد           حرف دوری بـرادر، ز سرش می‌افتاد

روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی           که به زانـو به دو پای پـسرش می‌افتاد

عـمه آمـد که کـمک حـال بـرادر بـاشد           ولی افسوس شرر بر جگـرش می‌افتاد

حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت           تا که می‌گـفت عـلی را نبـرش می‌افتاد

یکطرف از بدنش را ز زمین بر می‌داشت           نه نمی‌شد! دو سه جای دگرش می‌افتاد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

رسید از شهر قم، آوایِ غم از داغِ معصومه           چکید اشک از دو چشمم دم به دم از داغِ معصومه
در آغوشَش گرفته خاک ایران و عزادار است           شکسته بیشتر قوم عجم از داغِ معصومه


پریشانحال رخت مشکی آورده ست و پوشیده‌ست           تنِ ایوانِ آئـینه، حرم از داغِ معصومه
نگاهی می‌کند موسی بن جعفر میزبانانه           به زائرها چه با لطف و کرم! از داغِ معصومه
کنار حضرت نجمه ببین اُمُّ البنین امشب           گرفته روضه‌ای پای علَم از داغِ معصومه
ندید آخر برادر را و جان بر لب شد از این غم           بخوان ای روضه خوان در هر قدم از داغِ معصومه
فدای ضامن آهو که عمری سخت گریان است           هم از داغ دل زینب! وَ هم از داغِ معصومه

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

هرچه می‌خواهم میسر می‌شود، دیدار نَه           هرچه دنبال وصالم، می‌شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می‌دیدم تو را           دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه


شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال           هرچه می‌گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه

روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم           تابِ مانـدن هـست اما بی‌وجـود یـار نه
خوب شد
زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت           خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار نه

خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی
می‌رود در
حلـقۀ نامحرمان هم پای نی

خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده‌ام           دخـترِ مردِ کلـیم، از طـور دور افتاده‌ام
حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد           وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده‌ام
گر بنای دیدن تو نیست، چشم از دستِ زهر           چه ملالی هست گردد کور، دورافتاده‌ام
باز مانـدم از وصالت شد امـیدم نا امید           مثل یک صید اسیر
از شور دورافتاده‌ام
فرصتی دیگر نمـانده لحظه‌های آخری           من سلامت می‌دهم از دور، دورافتاده‌ام

می‌روم ایکاش می‌شد این دل از تو با خبر
یا رضا هم دور از تو مانده‌ام هم از پدر

وقت رفتن نیست پیـشم دلبر لـیلای من           ساحل خشکیده‌ای شد این دل دریای من
مانده‌ام در غربت و جان می‌دهم دور از رضا           کس نباشد با خبر از غصه و غم‌های من
سال‌های سال دور از دختر و دور از پسر           چه کـشـیده کـنـج زنـدان بـلا بابـای من
گر نمی‌بـینم خراسان و نمی‌بـیـنم تو را          
چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من
سایۀ بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد           یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من

منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه‌ام
دختر موسی‌بن جعفر هستم و معصومه‌ام
مثل زینب نیستم اینجا کجا بـزمِ شـراب           مَـردم اینـجا کجـا و مَـردم شـام خـراب
مثـل زینب نیـستم من مـادر و اُمِّ شهـید           من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب
مثـل زینب نیـستـم اُمُّ المـصائب نیـستـم           تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب
مثـل زینب نیـستـم تا در مـیان قـتـلگـاه          
بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب

دختـرم اما ندیـدم من سـری از تن جدا
دخـترم اما ندیدم رأس ،
در طشتِ طلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

مثل زینب نیستم که در پس بی‌معجری           با کمک از آستـینِ پیرهن گیرم حجاب

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

در خلـوت دل گـم شدم امشب دوباره            دلـتـنگ یـاس قـم شدم امشب دوبـاره

پـرواز کـردم تـا حـرم مـثـل کـبـوتـر            با اشک چـشمانم زدم آن خانه را در


زانـو زدم در گـوشـۀ آئـیـنــه خــانــه            دادم سـلامـی محـضـر او عـاشـقـانـه

گـفـتـم سـلام از راه دوری آمـدم مـن            دیـدم که تـو لـبـریـز نـوری آمـدم من

وقـتی که بـابـایت به تو گـفـتـه فـداها            باید دگـر با تو چه گـویـند این گـداها

ای خـواهر آقـای خـوب و مـهـربـانم            بنـد آمـده در محـضـرت دیگـر زبانم

قـم با حـضور تـو دیـار اهـلبیت است            معـصوم فرموده مـزار اهلـبیت است

جـنّات حق واجـب شـود بر زائـر تو            مضمون فراوان دارد اینجا شاعر تو

فیضیه فیض از محضرت یک عمر برده‌ست            ای خوش به حال آنکه با عشق تو مرده‌ست

خـاک مـزارت را گـذارم روی دیــده            از تو به ما قـبل از ولادت هم رسیده

بـایـد بـگـویـم آفــریـن بـر مـردم قـــم            حق تو در این شهـر نـورانی نشد گم

اینجا فقط حرف از ادای احترام است            فرق زیادی بین قـم با شهر شام است

برعکس شام اینجا فقط گل شد نثارت            بـودنـد مـردم عــاشـقــانـه بـیــقــرات

در قـم نـدیـدی از کـسی آزار هرگـز            اینجـا نـرفـتی بـر سـر بـازار هـرگـز

تجـلـیل شد بسـیار در قـم از مـقـامت            دادنـد بـا تـعــظـیـم اهـل قـم سـلامـت

در خانه‌ای از شیعیان مهمان شدی تو            در پـیکـر قـم تا قـیامت جان شدی تو

تـنهـا غـمت این شد برادر را نـدیـدی            بار فـراقش را به دوش خود کـشیدی

حالا گریز روضه بر شاهی شهید است            حرف از شراب و تشت در بزم یزید است

آنجا که یک نامرد پیش چـشم خواهر            با خـیزران می‌زد به لـب‌های بـرادر

زینب که صبرش شد زبان زد بین افلاک            در این مصیبت زد گریبان خودش چاک

این روضه‌ها از زندگی کرده‌ست سیرم            ای‌کاش روزی در همین روضه بمیرم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد داوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مظـهـر حُجب و حیا فاطمۀ معصومه            گـوهـر کـشور ما فـاطـمۀ معـصـومه
مــریـم آل عـبـا فـاطـمـۀ مـعـصـومـه            جان به قـربان تو یا فاطمۀ معـصومه


فـاطـمه نام تو و زِینِ اَبی بی‌بی جـان
معـدن عـفّـت و
کـوه اَدبی بی‌بی جان

»فَلَهُ الجَنهَ»هرآنکس که تو را »زارَبِقُم»            حــرمـت خـانـۀ امـیــد تــمــام مــردم
شـده حـج فــقــرا مـثـل امــام هـشــتـم           
ای که احسان و سخا، جود و کرم عادَتَکُم

زمزم از حوض حیاط حرمت می‌جوشد
خـضر هم جامه زوّار تو را می‌پوشد

گرد شمـع تو زدن حـلـقه تـمـام علـما            خـاک بـوسی شـما فـیض مـدام عـلـما
بـردن نـام تـو شـد ذکـر قــیـام عـلـمـا            زیر پـاهـای تو خـاکـند عِـظـام عـلـما

شأن تو چیست »فَداها» به توگفته معصوم
شأن تو مثل خود فـاطمه شد نامعـلوم

بهـترین عـبد خـدایی و سراپا تـوحـید            به مقـامت نـرسد درک بشر بی‌تـردید
ای به دل
های پُر از غم شده نور امیّد            خشتی از گنبد زرد حـرم تو خورشید

کـردی آبـاد دل خـشک کـویرم را تو
شهـر قـم مثل بهشت است برایم با
تو

هرکه بر روی لبـش نـام تو دائم دارد            نظر لطف به او حـضرت کاظم دارد
دین ما هست در آن هرچه که لازم دارد            تا احادیث صحیحی چو »فَواطِم» دارد

هرکسی درحرمت ذکر رضاجان بُرده
روی درد و غمش انگار که سوهان خورده

کـربلا بُرده مرا شـاه خـراسان هربار            شده‌ام عـازم مشـهـد به دعـایت بسیار
کار من نیست به لطف و کرم تو دشوار            بـاید این را بکـنم تا به قـیامـت اقـرار

»حوض سلطان»شدم از بسکه نمک‌گیر توأم
گـفتم از فاطمه تا در پی تفـسـیر توأم

باز هم فاطـمه و حال خراب و بسـتر            گرچه از درد شب و روز شده چشمش تر
زخـم بر بازو و بر سـیـنه ندارد آخر            با نفس هاش نیامد به لبـش جان دیگر

یاد زهراست اگر گریۀ او جانکاه است
عمر هر
فاطمه از آل نبی کوتاه است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

زمزم از حوض حیاط حرمت می‌جوشد           خـضر پیـراهن خـدام تو را می‌پـوشد

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـاز هـم رو بـر این در آوردم            بـهـر ایـن آسـتـان، سـر آوردم

گـفـتـم از پـا فـتـاده‌ام، گـفـتـنـد            رو بـر ایـن در بــیـاور آوردم


چه جز آلـودگی، به هـمراهم؟            در حــریـمـی مـطـهــر آوردم

باغ طاعت ز خشکسالی سوخت            شـاخ بی‌بـرگ و بی‌بَـر آوردم

هـمه جـا، تـیـربـار و آتش بود            لاجـرم، رو به سـنـگـر آوردم

گرچه تر دامنم ز کرده، ولیک            اشـک را دامــنــی تــر آوردم

هر زمان زد هوای قم به سرم            گویی از شـوق، پـر در آوردم

بر حریمت که باب حاجات‌ست            داورم داده، بـــــــــاور آوردم

از جـوار رضـا رسیـده، سلام            از بــرادر بـه خـواهــر آوردم

دل نبـاشد درون سـیـنه که من            با خود اسپـند و مجـمر آوردم

وز دل خون چکان خود، شب و روز            دیـده‌ای خـون فـشان‌تـر آوردم

مرهمی نه، به روی زخـم دلم            پــــدرم، داغ دخـــتـــر آوردم

دست، خالی‌ست لیک با شعرم            حُـب زهــرا و حــیــدر آوردم

بیت بـیـتـم به یـاد اهـل الـبـیت            یک سـبـد گـل مـعـطـر آوردم

شعرم از سوز روز عاشوراست            بــوی گـل‌هـای پــرپــر آوردم

مورم و خوشه چین خرمنشان            تـوشه‌ای بـهـر محـشـر آوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من            ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من

ببـین که یار تو بی‌یار و یـاور افتاده            ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده


به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم            مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم

بیا که با تو بگـویم ز درد و غـم‌هایم            نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم

مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار            ولی به قم شده جبران غربتم ای یار

خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم            نچیده‌اند در این شهر، پشت در هیزم

سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست            میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست

به غیر گل به سر من کسی سری نزده            کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده

اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو            ولی به دست حرامی ندیـده‌ام سر تو

اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم            نـبـرده‌انـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم

عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست            جواب گریۀ من نیش‌خند حرمله نیست

مرا به شهـر چه با احـترام می‌بردند            عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام می‌بـردند

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

حاشا که راه عاشـقی بی دردسـر باشد            حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد

سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست            خواهر که از حال برادر بی‌خـبر باشد


این راه را با شوق دیدار تو طی کردم            راضی مشـو بـاغ امـیـدم بی‌ثـمر باشد

انگـار تـقـدیـرم فـراق تـوست پس باید            با نا امـیـدی چـشم گـریانم به در باشد

دارم جـواب نـامـه‌ات را مـی‌دهـم امـا            با نامه‌ای که دستخـطش چشم تر باشد

تنهـا به اینجـا آمـدم اما خـیـالـت تخـت            حاشا که در قـم مـردمان بد نـظر باشد

حتی اگر داغ تو را در طوس می‌دیدم            دیگر نمی‌دیـدم تنت بی‌بـال و پر باشد

دیگر نمی‌دیدم سرت در طشت زر باشد            یا که لب خشکت اسیـر چوب تر باشد

آری تو هم هرگز نمی‌دیدی که ناموست            با قـاتـلانت چـند منـزل هـمـسفـر باشد

در ازدحــام مـردمـان بـد نـظـر بـاشـد            در زیر پـای اسب‌ها دنـبـال سـر باشد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه سنگ صبـور برادرش باشد            نشـد کـنـار نـفـس‌هـای آخـرش باشـد

اگـر چه هـمـدم دلـتـنـگی بـرادر بود            نـشد زمـان غـم و درد دلبـرش باشد


رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود            سپـرد سر به سفـر تا کـبوترش باشد

گـذاشت پا به بیـابـان هـجـر تا شـاید            فراق سر برسد تا که در برش باشد

تب فـراق برادر اگرچه او را کشت            نـشد که هـمدم جـسم مطـهـرش باشد

نکُـشته شکـر خدا پیش او بـرادر را            ندیده نیـزه نشـین رأس انورش باشد

هزارشکر که ناموس حق ندید اینبار            نـگـاه قـوم حـرامی بـرابـرش بـاشـد

نگشته ذوب دلش در حرارت گودال            به آه و ناله چو مبهوت حنجرش باشد

نـدیـده خـنـدۀ بـی‌شـرم سـاربـانـی را            نـدیـده حـرمـله‌ای سـایۀ سـرش باشد

نـدیـده کـوچـۀ پُـر کـیـنـۀ یهـودی را            که با شکنجه نگهبان معجـرش باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد. متاسفانه ابیات زیر به گونه‌ای است که گویی باید این اتفاقات می‌افتاد و حضرت معصومه چنین آرزوی داشته که چنین مصیب هایی ببیند و حالا که نشده افسوس می‌خورد!!! عبارت « نشد که » در ابتدای ابیات چنین معنایی را القاء می‌کند و این موضوع برای آمال و آرزوها می‌آید نه مصیبت ها همچنان که در دو بیت اول « نشـد کـنـار نـفـس‌هـای آخـرش باشـد» این عبارت خوب نشسته و معنا به درستی منتقل می‌شود

تب فـراق برادر اگرچه او را کشت            نشد که شاهـد تـاراج پـیـکـرش باشد

نکُـشته پیش نگـاهش کسی برادر را            ندیده نیـزه نشـین رأس انورش باشد

امام زادۀ موسی بن جعفر است و ندید            نـگـاه قـوم حـرامی بـرابـرش بـاشـد

نگشته ذوب دلش در حرارت گودال            نشد که زائر رگ‌های حنجرش باشد

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این بارگاه قدس که از عرش برتر است            آرامگـاه دخـتـر موسی بن جعـفر است

جانم فـدای گـنبد زردش که سال‌هاست            خورشید از تشعشع نورش، منّور است


بر شانه‌های گرم حرم تکیه کرده مست            این دو مناره که به بلندای محشر است

در چشم ما، زمرّد و دُرّ و عقیق و لعل            گرچه رواق‌ها همه از سنگ مرمر است

جایی که شهر قـم، حـرم آل فاطمه‌ست            تولیّتـش به عهـدۀ او تا به محشر است

عـطر مـزار گـم شده را پـخـش می‌کند            قبری که عکس واضحی از قبر مادر است

او خواهر امام رضا نه، که عشق اوست            اصلاً بگـو که دار و ندار بـرادر است

از اشـتـیاق آمدنش سمت شهـر طـوس            فهمیده‌ام امام رضا، جان خواهـر است

مثل برادرش شده، یعنی که پـلک‌هاش            زخمی ز فرط گریه بر آقای بی‌سر است

با گریه خو گرفته کنارش دو چـشم ما            جایی که اشک دیدۀ او روضه پرور است

خـیـلی شـبـیه حـال رباب است حال او            از بس به یاد خشکی لب‌های اصغر است

زهـر جـفا چه‌ها که نکرده‌ست با دلش            در این دقـایقی که نفـس‌های آخر است

هر چند داغ دیده و هجران کشیده، باز            شکر خدا که روی سرش، دست مَعجر است

یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین            زینب هنوز خیره به رگ‌های حنجر است

شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف            زخـم زبان شمر ز هر چیز بدتر است

: امتیاز

مدح و ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به شهر قم

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا کویرِ قم سراغ از ساحتِ دریا گرفت            آمدی و بر لـبِ ایـران تـبـسّـم پـا گرفت

آمدی و شـهـد شـد تـقـدیـرِ شـوره‌زارها            تا زمین شـیریـنیِ نـام تو را بـالا گرفت


خاک پایت شد! شبیه تک‌تکِ گل‌هایِ سرخ            آمد و زیـر قـدم‌های تو قـلـبم جـا گرفت

حضرت معصومه‌ای و چشم‌هایم فرش توست            با تو ایران رنگ و بویِ حضرت زهرا گرفت

سر به زیر و با وقاری! از حریم چادرت            لذّت و شیرینیِ حُجب و حیا معنا گرفت

تا ابـد شد خانۀ خـورشـید، بیت‌النّـورِ تو            ماه از لحن مناجات تو نورش را گرفت

حضرت أختُ‌الرضا ای‌کاش تأییدم کنی            دوستت دارم! بگو چشمت مرا آیا گرفت؟!

رو زدم بر دختر موسی بن جعفر بودنت            چون همیشه بهترین را دختر از بابا گرفت!

: امتیاز

مدح و ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به شهر قم

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بـانـو به خـاک‌بـوسی‌تـان زائـر آمدم            از لـطـف بیـکـرانـه حـق ذاکر آمدم

بـار گـنـه بـه دوش تـمـنـا کـشـیـده‌ام            آلـوده بـوده لـیک کـنون طاهـر آمدم


قـبله‌نـمای شهر قمی قائمه به عرش            با سـینـه‌ای ز مهـر شما چـاکر آمدم

احرام بسته‌ام که طوافت کنم‌ ز شوق            با ذکـر یا کـریـمـه و یا فـاطـر آمـدم

دیدم‌ که ‌صبر درس ‌الفبای ‌عاشقی‌ست            عـاشق شدم به درگـه‌تان صابر آمدم

حالا کـریـمه‌ای و همه سـائلت شدند
حـوران جـنـتّان هـمگی مایلت شدند

تـو آمـدی و آبـروی کـشـورم شـدی            شیعه ‌شدم‌ ز یمن ‌تو، بال‌ و پرم شدی

حـبـل‌المـتـین من شـده‌ای‌ دخـتر امام            بهـر اصـول دین هـمۀ بـاورم شـدی

از مشهـد الرضا به‌ حـریم شما رسم            چو روز حشر شافعـۀ محشرم شدی

ره‌توشه‌ام ‌بهمحضرتان سربه ‌زیریاست            تا مشتری اشک دو چـشم ترم شدی

گوید امام هـشـتم شیـعه به هر نفـس            فخریه می‌دهم که شما خواهرم شدی

با خّـط نـور بر سر ایوان قـم نوشت
آورده‌ای نـسـیم گـل یـاس از بهـشت

در شوره زار قم تو بهشت آفرین شدی            بر تشنه‌گان ‌این ‌کویر تو ماء معین شدی

تـا بـارگـاه قـربِخـدایی وسـیـلـه‌ای            یعنی ‌برای ‌قرب، تو حبل‌المتین ‌شدی

بـاب الـحـوائـجّـیِ پـدر را بـهـانـه‌ای            زهرای ‌دیگری تو به‌ این سرزمین شدی

مـن بـنــدۀ نــگــاه کـریـمـانــه تــوأم            تا قـبلـه‌گـاه دیدۀ عـیـن ‌الیـقـین شدی

نام تو زینت همه عالم چو فاطمه‌ست            یعنی تو چهل چراغ به ‌عرش ‌برین ‌شدی

بر شاه‌ طوس ‌خواهری، از نسل‌ کوثری
دریک کلام کوثر موسی‌بن جعفری

حال از مقدم‌‌ تو ببین روضه‌خوان شدم            تـا لایـق عـنـایـت و الـطـافـتان شـدم

زنهای قـم به پای شما گل فـشانده‌اند            من در غمی چو قـلۀ آتشـفـشان شدم

با عـزّت آمدی و دلم رفت تا به شام            تا راویت ز مجـلس نامحـرمان شدم

زینب کجا و مجـلس نامحـرمان کجا            من‌ روضه‌خوان چوب ‌و لب ‌و خیزران ‌شدم

چشمت ندیده است سری را به نیزه‌ها            همراه نیـزه سوی خـرابه روان شدم

دیدم ‌که ‌کودکیبهروی ‌خاک‌ خفته ‌است
شرح فـراق با سر ببریده گفته است

بی‌بی چه گویم از غم و اندوه بیشمار            از ماجرای تشنگی و طفل شیرخوار

بی‌بی چه گویمت ز اسارت به سوی شام            از طعنه‌های و هلهله از ظلم نیزه‌دار

بی‌بی چه گویمت ز غم ‌و غصۀ‌ رباب            از ظلم و جـور نسل یهـودی نابکار

بی‌بی چه گویم از شرر و آتش عدو            از روی بام بر سر زینب که عهده‌دار

بوده کـفیل دخترکانی که از عـفـاف            هاجر به‌پای محملـشان بوده پرده‌دار
بی‌بی بهقم شکسته نشد حرمت شما
وای از دل شکـسته زهـرای کـربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در سوره مریم جایگاه خاص و برگزیده تعیین کرده است بیت زیر تغییر داده شد

بوده کـفیل دخترکانی که از عـفـاف            مریم به‌پای محملـشان بوده پرده‌دار

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به شهر قم

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تویی که از نفست لفظ یار شیرین است            نگار گر که تو باشی نگار، شیرین است

قرار بوده از اول به هـدیه جـان بدهـیـم            زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است


اگـر بـنـاسـت بــمـیـرم بـرایــتـان بــانـو            تمام عـمـر شـود انـتـظـار شـیرین است

قـدم زدی به دیـاری که شوره می‌بـارید            ز یمن مقـدمتان شـوره‌زار شیرین است

غم از سـرم به سر آمد شدم مدیـنـۀ غـم            اگر شوی به غمم غمگسار شیرین است

اگر به دار جـنـونـم کـشـنـد از غـمـتـان            به خطً خون بنویسم که دار شیرین است

غبار راه تو بانو ز شهـر سـاوه گـذشت            در آن دیار پس از آن انار شیرین است

دعـا نما که بـبـیـنـیـم رقـص تـیـغ دو دم            که رقص خصم کشِ ذوالفقار شیرین است

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

غریبانه به قم جان می‌سپارم            کنار خود یکی محـرم نـدارم
بمانده بر در خانه دو چـشمم            بـرادر جـان بیا در انـتـظارم


دلـم تـنگ است بهر دیدن تو            رضا جـانم بیا یـکـدم کـنـارم
بیا تـا درد دلـهـا بـا تو گـویم            بیا تا سـر به زانـویت گـذارم
سفر کردم رسم نزدت برادر            نشد جانا،کنون در احتضارم
نــدارم آرزو جـز دیــدن تـو            نصیبم کن وصالت شهریارم
برادر خواهرت را زود دریاب            که تـنهـا و غریب این دیـارم
اگر بـی‌دیـدنت رفـتـم ز دنیـا            بـیـا دیـدار مـن روی مـزارم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

الـسـلام ای افـتـخـارِ شـهـرِ قـم            السلام ای نور و رحمت بهرِ قم

الـسـلام ای زائـرت افـلاكــيـان            شهرِ قم دريا، تو گوهر در ميان


السلام ای بارگاهت شهـر خون            از ازل شهـرِ عـبادِ الصالحـون

الـسـلام ای معـنیِ حق الیـقـیـن            در قـضا تسـلـیمِ رب العالـمـین

الـســلام ای مــريـمِ آلِ رســول            نـام تـو هـمـنـام بـا نـامِ بــتــول

الـسـلام ای از تـبــارِ فــاطـمـه            وارثِ صـبـر و قـرارِ فـاطـمـه

الـسـلام ای نـورِ پاکِ مـنـجـلی            حضرت معصومه یا بنت علی

السلام ای نجلِ حـیـدر، فاطـمه            دخترِ موسی بن جعـفر، فاطمه

السلام ای آن که صاحب منصبی            تو علی موسی الرضا را زینبی

الـسلام ای شـاهِ تنـهـا را طبیب            الـسلام ای خواهـرِ شاهِ غـریب

الـسـلام ای قـبـلـۀ هـر حـاجـتی            لشکـرِ عـشـق رضـا را رايـتی

السلام ای که رضا بیمار توست            عکس مولا در دو چشمِ زار توست

السـلام ای بانـوی صاحب کرم            از مـدیـنـه آمـدی قـم شـد حـرم

السلام ای دستگیر خُـرد و پـیر            آمـدم پـابـوسی‌ات دسـتـم بگـیر

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای گل موسی بن جعـفر فاطمه            تـالـی زهـرای اطـهـر فـاطـمـه

کعـبۀ قـلب همه معصومه جان            رهـنورد فاطـمه معصومه جان


ای گـل زهـرا سـراپا رحـمـتی            اهل عـالـم را نـشان عـصـمـتی

مرقـد پـاکـت حـریـم کـبریاست            قـبـله گـاه و مـلجا اهـل ولاست

شهر قم از نور تو زینت گرفت            حوزه‌های عـلمیه عـزّت گرفت

آن حریمت می‌دهد بوی بهشت            زائـر تـو آمـده ســوی بـهـشـت

از همه مشکـل گـشایی می‌کنی            هـر دلی را تو ولایی می‌کـنـی

فاطمه اُخت الرضا معصومه‌ای            همچو زینب عمه‌ات مظلومه‌ای

در غـم هـجـر بـرادر سـوخـتی            صبر را از عـمـه‌ات آمـوخـتی

آمـدی از بــهــر دیـــدار رضـا            بـیـن ره گـردیـده بـیـمار رضـا

آمـدی وارد به شـهـر قـم شـدی            فـاطـمـه نـور دل مــردم شـدی

شیعـیان در مقدمت گـل ریختند            زیر پایت یاس وسنبل ریخـتـند

در شب داغ شـما جـان بر لـبـم            یـاد رنج و غـصـه‌هـای زیـنـبم

جای گـل آن شـامـیـان بـی‌حـیـا            بر سر و رویش زدند سنگ جفا

کوفه بود و زینب ونور دو عین            پیش رویش رأس پُـر خـون حسین

فـاطـمه جـان در پـنـاه تـو مـنـم            مـسـتـمـنـد یـک نـگـاه تـو مـنـم

من (رضـایـم) نـوکـر دربار تو            گشته‌ام معصومه جان بـیدار تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

جای گـل آن کـوفـیـان بـی‌حـیـا            بر سر و رویش زدند سنگ جفا

مدح و شهادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

می‌سوخت ز تب ذکر لبش مولا بود            در صورت مـاه او رضا پـیدا بود

دیدند که آخـرین نفـس در دسـتـش            سوغاتی شهرِ حضرت زهـرا بود


*********************

ما بی‌حرمِ تو خون دل می‌خوردیم            این گـریه و ناله را کجا می‌بردیم؟

ای فاطمه! گر نبـود قـبرت در قـم            در حـسرت قـبرِ مادرت می‌مردیم

*********************

تو فـاطـمه حـامـیِ ولایت هـسـتـی            تو زینبِ صبر و استـقامت هـستی

هـم عـمّـۀ حـضـرتِ امـامـی بـانـو            هم خواهـر و دخـترِ امامت هستی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

تـو کـیـسـتـی؟ آئــیـنـۀ دنـیـای دیـگـر            معصومه‌ای، جامانده در معنای دیگر

بی‌خود "کـریمه" نام زیبایت نگـفـتـند            مـعـنـا شدی انـگـار در دریـای دیگر


عشق امام هشتمین با تو عجیب است            خواندند تو را هم زینب کبرای دیگر

دنـبال قـبـر حـضـرت صـدیـقـه بودم؛            دیدم تو هستی حضرت زهرای دیگر

ای بانوی عـظـما؛ اغـیـثـیـنـی کریمه

آئــیــنــۀ زهــرا؛ اغـیـثـیـنـی کـریـمه

تـو بـیـن نـسـوان ولایی، بـی‌قـریـنـی            ای دخـتر موسی ابن جعـفر بهـترینی

این ملـک ما دارد شـرف با مرقـد تو            راحت بـگـویم عـزت ایـران زمـیـنی

یک جذبه‌ای دارد زیارت در حریمت            از بـسکه بـانـوی نجـابت، دلـنـشـیـنی

دنیا اگـر فرضأ شـود انگـشـتر عـشق            مابین این خـاتم تو تـنهـا یک نگـیـنی

اخت الرضا، جان رضایت یک نگاهی

بر حال و روز این گدایت یک نگاهی

دسـتم به دامـانت بـرایـم یک دعا کن            حاجات قلبم را خودت امشب روا کن

در گـیر و دار زندگی گـم کرده راهم            لطفی کن ای بانو گدایت را صدا کن

با این سیه‌رویی تفـضل کن، رضا را            از این گنه کار زمین خورده رضا کن

ای دختر موسی ابن جعفر حاجـتم ده            با طـرفـة العـیـنی دلـم را کـربـلا کن

من کربلایی می‌شوم در روضه‌هایت

عـالـم فـدای هق هـقی از گـریـه‌هایت

در گوشه‌ای تنهـای تنها جان سپردی            باحجم سنگینی ز غـم ها جان سپردی

در بین سـیـنه نامـه‌ای را می‌فـشردی            خیلی غـریـبانه در اینجا جان سپردی

حرمت به تو کـردند بی‌بی، مردم قـم            با این وجـود از داغ آقا جان سـپردی

با گـریـه‌هـای تو هـمه آتـش گـرفـتـند

با یا رضـای تو هـمـه آتـش گـرفـتـند

بی‌بی فدای عمه‌ات که در محـن مُرد            در گوشه‌ای افتاد و دور از وطن مُرد

می‌گفت زیر لب حسین جان خسته هستم            با یاد گـودال بـلاها لـطـمـه زن مُـرد

ما بـین دسـتـانش در آن آخـر نفـس‌ها            با نـالـه‌های یا حـسـین با پیـرهن مُرد

ای وای از پیراهنی که پاره پاره ست

از روضۀ زینب دل ما پر شراره ست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعید نصیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

بار دیگر دل به مـاتم مبـتـلاست            دل عزادار غـم اُخت الرضاست

رحلت یک بانوی مظلـومه است            عمّه سادات و هم معصومه است


از مـدیـنه سـوی ایران شد روان            بـهـر دیـدار امــام انـس و جــان

شـــوق دیــدار بــرادر در دلــش            بین ره بیـمـار و قـم شد مـنـزلش

چون به قـم آمد صفـا اکـمـال شد            وه چه زیـبا از وی استـقـبال شد

شهر قم از مـقـدمش پُـر نور شد            عـرصۀ دلهـا سـراسـر شـور شد

آمدی و خاک ایـران جان گرفت            عطر و بوی جنت و رضوان گرفت

جـلـوۀ نـوری و مـا در سـایـه‌ات            کـوثـری و مـا همه هـمـسـایه‌ات

گرچه از هجران قد سروت خمید            دیـدگـانت جـسـم بی‌سـر را نـدید

بـنـت مــوسـی قــبــلــۀ اهـل ولا            دل بـسـوزد بـر شـهــیـد کــربـلا

خواهری در خیمه‌ها مضطر شده            نـخـل امـیـدش دگـر بـی‌سـر شده

سوی مقـتل رفت خواهر باشتاب            کرد با یک پیکـر بی‌سر خـطاب

ای به خون خفته حسین من توئی            یابن زهـرا نـور عـین من تـوئی

خیمه‌ها سوزان و طفلان بی‌قرار            خواهـری تـنها و غـم‌ها بی‌شمار

درگهت یا فـاطـمه دارالـشفـاست            دل  گهی مهمان قم، گه کربلاست

سـائـلانـت را نــسـازی نـا امـیـد            خاک پـای زائرت هـستم (سعید)

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دیـده بر راهـم و با گـریه کـمی آرامم            محتضر، خسته، از این بی‌کسی ایامم

از همان کودکی‌ام روزی من هجران شد            چهارده سال هم از وصل پدر ناکـامم


از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟            شده تسکـین به هـمین نامه کمی آلامم

چقَدَر خوب شد اینجا سر و کارم افتاد            میهـمانِ قـم و این سلـسـلۀ خوش نامـم

چشم نا پـاک نیـفـتاده سوی محـمل من            فـکـر آوارگـی زیـنب و شـهـرِ شـامـم

جز سلام، از همه یک بی‌ادبی نشنیدم            سـرِ بـازار نـداده ست کـسـی دشـنامـم

داغـها دیـدم اگر بی‌کس و تـنهـا نشدم            دست بسته سرِ هر کـوچه تماشا نشدم

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

جـویـم از طبع خود مـناعت را            صـانـعـم داد این صَـنـاعـت را

ریـزد از آســمـان بـرایـم رزق            نـکـنـم صـحـبـتـی، قـنـاعـت را


بــا تـمـام بـضـاعـتِ مُـزجــات            از رضا خـواسـتم بـضاعـت را

مـی‌کـنـم مـدحِ آنـکـه در عـالـم            به نـمـایش گـذاشت طـاعـت را

حـجِ او کـعـبـۀ خــراســان بـود            در خـودش دیـد اسـتـطاعت را

روزِ نهضت، نیازِ لحظه رسید            حق ادا کرد، روز و ساعت را

اقـتـدا بـر قـیــام زهــرا داشـت            ای بـنـازم چـنـیـن شـجـاعت را

کیست معصومه مظهر توحـید

دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد

بـانــویـی که مـثـال زیـنـب شـد            آبــروی تــمــام مــکــتـب شــد

در مـرام و قـیام و راه و روش            وامــدار رئــیــس مــذهـب شـد

در غــیــاب امــام خــود بــانـو            نـکـتــه دانِ تـمـامِ مـطـلـب شـد

بس که معـصوم بود، معـصومه            ثــانـیِ فــاطــمــه مــلـقّـب شــد

بیت مـوساست طـور سیـنـایـش            در هـمـین خـانـه او مهـذّب شد

همچو زهرای مرضیه، جبریل            با دلِ حـضرتش مُـصاحَـب شد

مـأمـنـش آسـتــان بـیـتِ رفــیـع            محـرم دوست، هر دلِ شب شد

کیست معصومه، مظهر توحید

دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد

عـابـده، زاهـده، مجـلـلـه اوست            فـاطمه، راضیه، محـدثه اوست

بـی گـمــان بـعـد زیـنـب کـبـرا            عالمه هست و بی‌معـلمه اوست

بـــر نـــبــیِ مــکـــرمِ اســــلام            همچو زهرا گُـلِ مکرمه اوست

پــارۀ قــلـب مـــوســیِ کــاظــم            بر عـلی، دختر معـظـمه اوست

زیـنبِ کـربـلای ایـران، نـیز...            بانـوی جان نثار علـقـمه اوست

قـدرِ مخـفـی و قـبـرِ مـخـفی را            مهدِ قـم را، نمادِ فـاطـمه اوست

در قـیامت، شـفـیـعـةُ الـمَـحـشر            یاریِ شیـعـه را مـقـدمـه اوست

کیست معصومه، مظهر توحید

دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد

راوی است و چنین روایت کرد            حـق مـرا حــافـظ ولایت کــرد

نـتـوان مـنـکـرش کـسـی بـشود            آن غـدیـری که او روایت کـرد

در عـمـل راه عـشـق را پـوئـید            کـربـلا را چـنـیـن روایت کـرد

هـیـجـده کـشـتـه در رهِ حق داد            با شهـادت ز دین حـمـایت کرد

بـا وجـودی کـه او اسـیـر نـشـد            شـهـر قـم حالِ او رعـایت کرد

نـه بـه او، بـر عـنـان نـاقــۀ او            مـرجـعِ شیـعـیـان عـنـایت کـرد

آری آری، وفــــای اهــل قــــم            تا هـمه خـاک مـا سـرایت کـرد

کیست معصومه، مظهر توحید

دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد

دست بر چـادری نخـورد اینجا            هـیچکـس معـجـری نبـرد اینجا

بـیـنِ نـامـحـرمـان نـمانـد کسی            نـاقـه‌اش را به مـا سـپـرد اینجا

تــازیــانـه نـخــورد بـر بــانــو            گـل بـپـای رکـاب خـورد ایـنجا

اهـل قـم در خــرابـه نـه، او را            بهـتـرین جای شـهـر بُـرد اینجا

او بـه بـزم شـراب بُــرده نـشـد            مـیـهــمـانِ خـدا شـمـرد ایـنـجـا

کِـی ز پــا تـا سـرِ امــام رضــا            زیر تـیغ و سـنـان فـشـرد اینجا

لِـه نـشـد زیــر سُــمِّ مــرکـبـهـا            دهَـنـی، نـیـزه‌ای نـخـورد اینجا

هـیـچ پـیـراهــنـی نـشـد غـارت            کـسی انـگـشـتری نـبـرد ایـنـجا

کیست معصومه، مظهر توحید

دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد

: امتیاز